سیاست و حقیقت – سقراط یا ماکیاوللی

سیاست و حقیقت – سقراط یا ماکیاوللی

 

✍️امیر آقاجانلو

 

  • .سیاست و حقیقت، عمل و نظر، سقراط و ماکیاوللی، دوتایی های پرتکرار اندیشه حکمی و سیاسی است که با وجود قدمت هنوز جذاب و سرزنده اند. اگرچه امروز در سیاست و فلسفه کمتر کسی هنوز سودای حقیقت و تحقق مدینه فاضله دارد اما این هم از سرشت تناقض بار انسان است که نه تاب زندگی در مواجهه با حقیقت را دارد و نه توان سه طلاقه کردن و جدایی کامل با حقیقت را. تحمل هیچ یک از این دو طرف تناقض در توان وجود انسانی نیست. حکما گفته اند که رفع نقیضین از مقام ذات شدنی است و شاید بتوان گفت از مقام تاریخ هم.

 تاریخ خیلی زود به انسان آموخت که نمی تواند مدینه ای عمومی مبتنی بر فضیلت و صداقت بسازد اما از آن روز تا به امروز هرگز جامعه ای نبوده که کسانی میل به صداقت و عمل صادقانه نداشته باشند. از این رو میل به ساختن آرمان شهر که همواره در ذهن و ضمیر انسان حضور دارد مصداقی از مشتاقی و مهجوری است. هم از این رو انسان برای آن مشتاق است و ندبهمی کند و همواره در حال مهیا شدن است.

 

  • رودررویی سقراط با سوفسطائیان و سخنوران بیش و پیش از همه، تقابلی از جنس سیاست بود. تقابل دو گونه سیاست یا به تعبیری بهتر تقابل سیاست و سلطه(نفی سیاست)، سیاست فیلسوف و سیاست سوفسطایی. طنین پربسامد این تقابل در محاورات افلاطونی گویای ادامه این مسیر و تقابل توسط او است و پس از افلاطون، ارسطو به نحو دیگر این علم را برافراشت.

سیاست برای افلاطون امر مهم است. از این رو در دوران بلوغ فکری و با وجود میان سالگی، برای انجام اصلاحات و اقدامات سیاسی راهی سیراکوس شد و با جبّار آنجا برای ساختن مدینه فاضله خویش به همکاری برخاست. همکاری ای که عاقبتش شکست بود آنچه افلاطون مورد نظر داشت لباس تحقق به تن نکرد. این شکست مثالی شد برای تحقق ناپذیر بودنِ پولیس و مدینه فیلسوفان، مدینه ای که بنیاد و سازه اش فضیلت و عقلانیت بود. دیری نپایید که روشن شد صحنه واقعی سیاست همانست که ماکیاوللی می‌گفت نه آنچه افلاطون ترسیم می‌کرد.

چرا حقیقت در عرصه سیاست، شکست می خورد؟ از پولیس افلاطونی تا جامعه مدنی پس از انقلاب فرانسه تجربه تاریخی مویدی بر این بود که حقیقت در عرصه سیاست اگر شکست نخورد و به مسلخ خوانده نشود، خودش ظرفیت این را دارد که درقالب ایدئولوژی تبدیل به استبدادی ترین نرم افزار حکومت های خودکامه شود.

 از افلاطون تا هیدگر، فلاسفه کارنامه موفقی از حضور در فعالیت سیاسی نداشته اند چرا که منطق عرصه عمل و واقعیت سیاست، همان منطق قدرت و غلبه است. در عرصه عمل سیاسی ماکیاولی موفق است و نه سقراط.

 

  • آنچه به عنوان سیاست در فلسفه شناخته شد در طول تاریخ متافیزیک از افلاطون تا هگل دارای مولفه های مشترکی است که می توان آن را یک خط سیر واحد دانست. سیاست افلاطونی یا همان سیاست فلسفی دست کم دو مولفه اساسی داشت اول تقابل با سوفسطائیان و دوم ابتنا بر فضیلت و سعادت.

تقابل با سوفسطائیان یعنی تقابل با اصالت قدرت و سلطه. سیاستی که افلاطون دنبال می کرد در تباین با سیاست سوفسطایی است. سوفسطاییان ملاک فضیلت را در قهر و غلبه می دانستند و از اینرو نسخه فضیلت محور سقراط را به زیان جامعه می دیدند. آشکارترین جلوه این نزاع در محاوره گرگیاس و گفتگو با کالیکلس عیان می‌شود.

آنجا که کالیکلس در ستایش قدرت و سرزنش فلسفه خطاب به سقراط می‌گوید: “سقراط! این(فلسفه) چه هنری است که مرد مستعدی چون تو را بدین روز سیاه می‌نشاند و چنان ناتوان و درمانده می‌سازد که نه خود را بتواند از خطر برهاند نه دیگری را”

 

  • فلسفه، سیاست را در تقابل با اصالت قدرت می خواست و این در طول تاریخ فلسفه باقی ماند. سیاست آن سازه ای است که قدرت را تربیت شده و در حاشیه قرار دهد. اگر قدرت از بند فضیلت آزاد و صدر نشین شود، فلسفه و فضیلت به مسلخ خواهند رفت.

شکست فلسفه در عرصه عمل سیاسی از مهم ترین تراژدی های تاریخ حیات انسان است. اما این شکست موجب دست کشیدن از سیاست نبود. می بایست برای تحقق سیاست تلاش کرد و دست کم سقراط وار چون مگسی برای منادیان اصالت قدرت، آزردگی آورد. سیاست نامه ها و پندنامه های سلاطین و اندیشیدن درباره مدینه های آرمانی و فاضله تلاشی در همین راستا بود که جایی برای فضیلت در سیاست باز کنند.

دعوت به حقیقت در معنای عام و به فلسفه در معنای خاص، امری خنثی و خالی از خطر نبوده و منادیان حقیقت همواره در معرض خطر بوده اند. علت محاکمه سقراط همین دعوت به حقیقت بود. ترویج حقیقت در ذات خود رادیکال ترین فعالیت سیاسی و مهم ترین مانع در ترویج و تحکیم اصالت سلطه است.

 تجربه دعوت اهل حقیقت در زمان خودش اغلب توفیق کمی به همراه دارد. اصحاب سیدالشهدا، شاگردان سقراط و حواریون عیسی در عصر تبلیغ، افراد کمی هستند اما تاثیر تاریخی و شکل نمادین آن دعوت ها بیشترین تاثیر را در تحقق فضیلت در طول تاریخ داشته است. قیام و دعوت سیدالشهدا، سقراط و مسیح در طول حیات داعیانش تاثیر اندکی بر جامعه گذاشتند اما حکایت آنها در طول تاریخ مهم ترین گواه بر حقانیت حقیت و تابلویی برای دعوت به فضیلت بود. سرونوشت این اسوه ها توسط هنرمندان بهترین روایت زمینی و قابل فهم حقیقت شد و موجب روی آوردن فوج فوج مردمان.

 

  • امروز روشن شده که ظهور سیاست نه امری دم دستی و هر روزی که واقعه و لحظه ای ناب در تاریخ حیات انسانی است. از عوامل ظهور این لحظه، توجه به اسوه هایی است که می توانند چراغ راه و سرچشمه حرکت انگیزه ها و اراده های در متن تاریخ باشند. از این رو ظهور اسوه های حقیقت، کم از ظهور داعیان حقیقت ندارد. سیاست مدار فاضل که منطق سلطه و اصالت قدرت را نادیده می گیرد، فقط کاری اخلاقی انجام نداده بلکه در نزاعی تاریخی وارد شده و توانسته جانب حقیقت را در عمل برتری دهد. وجود چنین سیاست مداری رادیکال ترین کنش سیاسی در جهت احیای امر سیاسی و فلسفه است.اگرچه ظهور سیاست چون انکشافی نادر در تاریکنای تاریخ است اما همین بارقه ها و نوادر فضای رسمی سیاستِ سلطه محور را آزار می‌دهد و به سخره می‌گیرد.

 

دیدگاهتان را بنویسید

تلفن همراه *

error: مدرسه علوم انسانی اسلامی آیه